تصاویر بیشتر در ادامه ی مطلب
میرزا یونس معروف به میرزا كوچك فرزند میرزا بزرگ، اهل رشت، در سال 1259 شمسی، دیده به جهان گشود. سال های نخست عمر را در مدرسه ی حاجی حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه ی جامعه آن شهر به آموختن مقدمات علوم دینی سپری كرد.
در سال 1286 شمسی، در گیلان به صفوف آزادی خواهان پیوست و برای سركوبی محمدعلی شاه روانه ی تهران شد.
هم زمان با اوج گیری نهضت مشروطه در تهران، شماری از آزادی خواهان رشت كانونی به نام «مجلس اتّحاد» تشكیل دادند و افرادی به عنوان فدایی گرد آوردند. میرزا كوچك خان كه در آن دوران یك طلبه بود و افكار آزادی خواهانه داشت به مجلس اتحاد پیوست. در سال 1289 شمسی، در نبرد با نیروی طرفدار محمد علی شاه در تركمن صحرا شركت داشت و در این نبرد زخمی و چندی در بادكوبه در یك بیمارستان بستری گردید. در سال 1294 شمسی، به جای «مجلس اتّحاد» «هیأت اتّحاد اسلام» از یك گروه هفده نفری در رشت تشكیل گردید. بیشتر افراد این گروه روحانی بودند میرزا كوچك خان عضو مؤثّر آن بود. این هیأت هدف خود را خدمت به اسلام و ایران اعلام كرد و به زودی میرزا كوچك خان رهبری هیأت را بر عهده گرفت. پس از اشغال نواحی شمالی ایران از سوی روسیه ی تزاری، هیأت اتّحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزار پرداخت و یك گروه مسلح به عنوان فدایی تشكیل داد و روستای كسما را در ناحیه ی فومن مركز كار خود قرار داد و در آن جا سازمان اداری و نظامی به وجود آورد. هیأت اتّحاد اسلام، پس از چندی به كمیته ی اتّحاد اسلام تبدیل شد و اعضای آن به 27 نفر افزایش یافت و رهبری كمیته را میرزا به عهده گرفت و تا پایان سال 1296 شمسی، بخش وسیعی از گیلان و قسمتی از مازندران، طارم، آستارا، طالش، كجور و تنكابن زیر نفوذ كمیته درآمد. این كمیته «نهضت جنگل» و «حزب جنگل» نیز نامیده شده است.
در فروردین 1297، فداییان نهضت جنگل، پس از چند درگیری با نیروهای انگلیسی مواضع مهم راه رشت – منجیل را در اختیار خود گرفتند. در خرداد 1297، نیروی «كلنل پیچرا خوف» افسر روسی كه قصد بازگشت از ایران را داشت با«ژنرال دانسترویل» انگلیسی كه او نیز می خواست از طریق انزلی به بادكوبه برود هم پیمان شدند و نیروهای روسی در منجیل با فداییان «كمیته ی اتحاد اسلام» به نبرد پرداختند، در حالی كه زره پوش ها و هواپیماهای انگلیس هم برای كمك به او به حركت درآمده بودند. «پیچراخوف» راه منجیل تا رشت و انزلی را گشود و پس از گشوده شدن این راه، نیروهای انگلیسی در دو طرف راه مستقر شدند. در این میان نیروی «كمیته ی اتحاد اسلام» رشت را تصرف كرد، امّا پس از ده روز نیروهای انگلیسی به كمك زره پوش ها و هواپیماها رشت را تسخیر نمودند. در 27 مرداد 1297، میان نمایندگان كمیته ی اتحاد اسلام با نمایندگان انگلیس در رشت قراردادی امضا شد. امضای این قرارداد چنان اختلاف نظر پدید آورد كه میرزا كوچك خان به ناچار انحلال كمیته ی اتحاد اسلام را اعلام داشت و كمیته انقلابی گیلان را تشكیل داد. شماری از سران كمیته اتحاد اسلام كناره گیری كردند و شماری از افراد تندرو در كمیته ی انقلابی گیلان عضویت یافتند.
برای از بین بردن نهضت جنگل، وثوق الدوله در بهمن 1297، به وسیله ی سید محمد تدین پیام صلحی برای كوچك خان رهبر نهضت فرستاد و از او خواست كه نیروی مسلح خود را در اختیار دولت قرار دهد، میرزا نپذیرفت. وثوق الدوله در 18 اسفند 1297، تیمور تاش را با اختیارات تام به استانداری گیلان فرستاد و در خرداد 1298، كلنل «استاروسلسكی» فرمانده ی نیروی قزاق با اختیارات تام، مأمور سركوب نهضت گیلان شد. در عملیات تسخیر رشت توپخانه و هواپیماهای نظامی انگلیس هم شركت داشتند. پیش از حمله ی «كلنل تكاچینكف» از تهران نامه ی تأمین برای میزرا نوشتند، ولی میرزا نپذیرفت و پس از درگیری های فراوان عده ای از سران نهضت از جمله دكتر حشمت كه پزشك بود و به واسطه ی خدمات پزشكی محبوبیت زیادی در لاهیجان كسب كرده بود و در آن جا یك گروه چند صد نفری به نام «نظام ملی» گرد آورده بود، تسلیم نیروی دولتی در رشت شد. نیروهای دولتی تصمیم گرفتند، او را به واسطه ی نزدیك بودن به میرزا آزاد كرده تا او میرزا را ترغیب به تسلیم كند و اگر موفق شد یا نشد خود را پس از ده روز معرفی نماید، امّا دكتر حشمت، پس از بازگشت به لاهیجان دچار تردید شد و چون بازگشت او به تأخیر افتاد، یك گردان مأمور دستگیری او شد. او با گردان دولتی درگیر و شماری از افراد «نظام ملی» كشته شدند و دكتر حشمت دستگیر و در دادگاه نظامی در 4 اردیبهشت 1298، محكوم به اعدام شد.
جنگلی ها در دوران تزارها قیام خود را آغاز و به مخالفت با آنان پرداختند، امّا در آغاز پیروزی انقلاب اكتبر، روابط جنگلی ها با روس ها حسنه شد. پس از چندی روس ها سیاست خود را تغییر و از حمایت نهضت جنگل دست كشیده و سرانجام به آن خیانت كردند.
در 28 اردیبهشت 1299 شمسی، ارتش سرخ تحت عنوان سركوبی به اصطلاح ضدّ انقلابیون وارد بنادر انزلی و غازیان شد. نهضت جنگل كه حضور نیروهای بیگانه در خاك كشور برایش قابل تحمل نبود و حضور آنان را به زیان استقلال ایران می دید، اسماعیل آقا جنگلی خواهرزاده ی میرزا را به عنوان نماینده به دیدار فرمانده ی ارتش سرخ فرستاد. وی قبل از هر سخنی سراغ میرزا را گرفت و تمایل شدید خود را برای دیدار با او اعلام كرد. بنابراین میرزا در رأس هیأتی به انزلی رفت و در آن جا با فرمانده ی ارتش سرخ دیدار و مذاكره كرد و نسبت به چند موضوع توافق كلی حاصل شد.
پس از توافق جنگلی ها با روس ها، سران نهضت به رشت آمدند و در این شهر اعلام حكومت جمهوری كردند. آنان ضمن انتشار اعلامیه ای با عنوان «فریاد ملت مظلوم ایران از حلقوم فداییان جنگل» به مفاسد دستگاه حاكمه ی ایران و جنایات انگلیسی ها اشاره كردند. و در پایان نظریات خود را به شرح ذیل اعلام داشتند:
1- جمعیت انقلاب سرخ ایران، اصول سلطنت را ملغی كرده، جمهوری را رسماً اعلام می نماید.
2- حكومت موقت جمهوری، حفاظت جان و مال عموم اهالی را به عهده می گیرد.
3- هر نوع معاهده و قراردادی را كه قدیماً و جدیداً با هر دولتی منعقد شده است، لغو و باطل می شناسد.
4- حكومت موقت جمهوری، همه ی اقوام بشر را یكی دانسته، تساوی حقوق درباره ی آنان قائل است و حفظ شعایر اسلامی را از فرایض می داند.
پس از ورود ارتش سرخ به ایران، چند تن از اعضای حزب كمونیستی عدالت باكو نیز از روسیه وارد گیلان شدند. این افراد در رشت دست به تشكیل حزبی به نام «عدالت» زدند و رفته رفته، ضمن برگزاری اجتماعات و سخنرانی ها، عملاً موارد توافق شده میان جنگلی ها و روس ها را زیر پا گذاشتند و تبلیغاتی را علیه میرزا آغاز كردند. میرزا در تیر 1299، معترضانه رشت را ترك كرد و اعلام كرد تا زمانی كه حزب عدالت از كارهای خلاف و حمله به اسلام و تبلیغ كمونیسم دست بر ندارد به رشت باز نخواهد گشت. به دنبال این حادثه اعضای حزب عدالت كه بعضی از آنان همچون احسان الله خان و خالو قربان قبلاً از دوستان نزدیك میرزا بودند، درصدد بر آمدند كودتایی را انجام دهند كه طرح آن را قبلاًٌ ریخته بودند. نقشه ی كودتا این بود كه میرزا یا باید كشته شود و یا دستگیر و از رهبری انقلاب كنار رود. میرزا كه تا حدی از هدف اعضای حزب و نقشه ی خائنانه ی آنان مطلع شده بود، به جنگل رفت و در این درگیری ها بسیاری از جنگلی ها دستگیر یا كشته شدند.
پس از تسلیم خالو قربان، نیروهای دولتی وارد رشت شدند و چون مذاكرات صلح با جنگلی ها به نتیجه نرسید، نیروهای دولتی به تعقیب جنگلی ها پرداختند. برخی از نیروها متفرق، برخی تسلیم و تعدادی نیز كشته شدند. با چنین وضع سخت و دردناكی میرزا در سرمای شدید زمستان از همسرش خداحافظی كرد و در اعماق جنگل عقب نشست تا بتواند نیروهای پراكنده را در فرصت مناسب جمع آوری و سازماندهی كند. امّا در اثر سرما مرگ به سراغش می آید. روزنامه ی جنگل ارگان نهضت درباره هدف نهضت چنین نوشته است:(1)
«ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملكت ایرانیم. استقلال به تمام معنای كلمه، یعنی بدون اندك مداخله ی هیچ دولت اجنبی، [و طرفدار] اصلاحات اساسی مملكت و رفع فساد تشكیلاتی دولتی، كه هر چه بر سرایران آمده از فساد تشكیلات است. ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم. این است نظریات ما كه تمام ایرانیان را دعوت به هم صدایی كرده، خواستار مساعدتیم.»
رهبر نهضت جنگل یك روحانی و مرد دین بود. او انقلاب جنگل و همه ی مظاهر آن را از دریچه ی اندیشه های سیاسی كه از اسلام آموخته بود، می نگریست. او یك باره دست به قیام مسلحانه نزد، همه ی راه ها را آزمود و پس از یأس وارد عمل و مردانه پا به صحنه ی كارزار نهاد.
او شاهد به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی، توسط محمد علی شاه و تحصن علما در سفارت عثمانی بود. او به امید نجات مشروطه به مجاهدین پیوست و در فتح قزوین شركت كرد و با مشاهده ی اعمال خلاف بعضی از مجاهدین به موطن خود رشت بازگشت، اما بار دیگر به مجاهدین پیوست و در فتح تهران شركت نمود و با قوای استبداد جنگید.
علی رغم تلاشی كه در تحریف چهره ی میزرا به عمل آمده، به شهادت تاریخ، وی از مجاهدان مشروطیت و از هواداران جناح اعتدالیون مجلس و وفادار به اسلام بود. او سخت به اتحاد جهان اسلام عشق می ورزید. تاخت و تازهای خارجی در صحنه ی سیاست و اقتصاد كشور و سیاست بازی عناصر منافق و خود فروخته، وضع آشفته گیلان و بی كفایتی دولتمردان، انگیزه هایی بود كه این روحانی جوان، حساس و دلسوخته را به میدان سیاست و سپس به صحنه ی كارزار كشاند.
نخست در برابر استبداد محمد علی شاه ایستاد و سپس با شخصیت های با نفوذ تماس گرفت و در آخرین مرحله از تلاش خود سلاح به دست گرفت و در برابر نیروهای بیگانه به مقاومتی جانانه پرداخت. او بارها در برابر مردم گیلان هدف از نهضت خود را احیای قوانین اسلام اعلام كرد و یادآور شد كه میرزا كوچك هرگز اسلحه را از خود دور نمی كند، مگر وقتی كه مطمئن باشد، افراد ایرانی از تجاوز متجاوزان بیگانه و ستمكاران داخلی مصون و از امنیت و رفاه برخوردار هستند.
نگاه...برچسب : میرزا یونس معروف به میرزا كوچك فرزند میرزا بزرگ, نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 1344 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1391 ساعت: 20:39
تصاویر در دامه ی مطلب...
امید سلطانی
تولد: ششم مرداد هزار و سیصد و چهل و پنج
محل تولد: چهار محال و بختیاری“ پل چوبی“ و بزرگ شده ی تهران
از ده سالگی در کنار هنرهایی مثل خطا طی و نقاشی احساس کرد که صدایی برای
خواندن نیز دارد. روزگار گذشت و امید در 18 سالگی در جبهه جنگ حضور یافت
سپس برای تحصیل در سالیان بعد به ترکیه مهاجرت کرد و در آنجا برای تامین نیاز
مالی برای تحصیل تصمیم به استفاده از استعدادش در زمینه خواندن کرد و در
کاباره ها به خواندن پرداخت
امید تحصیلات خود را نیز تا مهندسی معماری ادامه داد و پس از آن و وقتی که در
خواندن نیز به موفقیت دست یافت و تجربه کسب کرد تصمیم گرفت تا اولین آلبوم
خود را روانه بازار کند.اولین آلبوم امید باران نام دارد که تمام مراحل ضبط آن در
ترکیه انجام شد و به وسیله کمپانی معتبر ترانهبه مدیریت وارطان آوانسیان و
جهانگیر طبریایی در سال 1992 میلادی در سراسر جهان پخش شد و به فاصله
اندکی پس از پخش این آلبوم صدای امید برای همیشه در موزیک ایران جاودانه شد
ترانه باران با آهنگسازی کیومرث سلیم پور و ترانه زیبای رحمان شکوفه پور به زیباترین و بدیع ترین آهنگهای امید و حتی موسیقی ایران تبدیل شد .
بعد از موفقیت این آلبوم امید راهی آمریکا شد تا در شهر فرشتگان به فعالیت هنری اش
ادامه دهد.
و ثمره تلاش او در آن سالها چهار آلبوم دیگر به نامهای
(( هردوعاشق 1994)) و ((حضرت عشق 1995 ))
(( پرسه های عاشقانه1997)) و ((سربلند 2000))
بود که در این آلبومها امید ترانه های فوق العاده زیبا و دلنشینی را ارائه داد که از
جمله آنها می توان به :
ایران من و مهتاب و سربلند و دلخوشی وشکستنی و حضرت عشق و
قلندر و تکیه گاه و حرف نگفته و یاسمین و حیف که نمیشه و لیلا و
دیوونه خونه و .... اشاره کرد .
در آلبوم پرسه های عاشقانه ترانه زیبای یاسمین را امید برای دخترش خوانده است.
اما پس از ارائه آلبوم پرسه های عاشقانه امید به علت پایان مهلت حضورش در آمریکا
ناچار به ترک این کشور شد و به اسرائیل مهاجرت کرد.
حضور در اسرائیل و دور شدن از صخنه ی هنر امید را سخت دچار عذاب کرد به
طوری که خود وی در این باره میگوید که از خواندن نا امید شده بود و این برگشتن را
مدیون لطف خداوند به وی میداند.
اما امید بار دیگر به آمریکا و شهر لس آنجلس این بار برای همیشه بازگشت.
آلبوم پیروزی در سال 2002 شروع فعالیتهای امید پس از سالهای دوری بود.
آلبومی که این بار هم با آهنگهای زیبایی چون: ”دوستت دارم“تو م*****“گل رویایی“
پیروزی و ..... گل کرد و بار دیگر نام امید بر سر زبانها افتاد.
در این آلبوم ترانه ی همسفر را شاید بتوان ترانه ای دانست که امید برای همسرش
خانم آرزو خوانده است.
به مناسبت موفقیت این آلبوم کمپانی آونگ جشنی را برپا ساخت.
کنسرت بزرگی که در سالن یوونیورسال آمفی تئاتر برگزار شد.
کنسرت عظیمی که همگان را به تحسین امید و صدای او واداشت.
بعد از این امید هر ماه کنسرتهایی را در شهرهای مختلف برگزار کرد و علاقه مندان و
طرفداران خود را سیراب ساخت.
آلبوم کنسرتهای امید آلبومی بود که در اکتبر 2004 توسط کمپانی آونگ عرضه شد.
آلبومی که عظمت کنسرتهای امید را به خوبی نشان میدهد.
پس از این آلبوم و در حالی که همه منتظر ترانه و آهنگهای تازه از امید بودند
پس از 4 سال انتظار با انتظار به پایان رسید و بالاخره آلبوم هشتم امید با نام انتظار
عرضه شد.آلبومی که به حق یکی از بهترین های این چند ساله موزیک ایران بود و
اینبار امید متفاوت تر از همیشه با استفاده و ترانه های زیبا بر روی آهنگها و ریتمهای مدرن و به روز و تسلط مثال زدنی خود در اجرا همه را غافلگیر کند.
تصاویر در دامه ی مطلب...
نگاه...برچسب : تصاویر در دامه ی مطلب,امید جهان, نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 1584 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1391 ساعت: 13:55
نام هنری:JOJO
تاریخ تولد: 20 دسامبر 1990
محل تولد:ایالت ماساچوست آمریكا
شغل:بازیگر.
قد: 157 سانتی متر.
پدر: شغل: خواننده
مادر: Dianna-- شغل: نوازنده كلیسا
جوایز دریافتی: نامزد دریافت جایزه جوانترین خواننده از MTV
جوجو در شوها وبرنامه های زیرشركت داشته است:
Kids Say the Dadest Things
The Oprah Winfrey Show
The Rosie O'Donnell Show
America's Most Talented Kids
آلبومها :
GET OUT
نگاه...برچسب : جوجو, نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 1433 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1391 ساعت: 19:41
دانیال حکیمی متولد ۱۳۴۲ شهر شاهرود و دارای دیپلم اقتصاد می باشد به دلیل سابقه تئاتری اش از سال ۱۳۶۰ همکاری با اداره فعالیت های فرهنگی و هنری دانشگاه تهران را آغاز کرد. در همان سال دوره هایی را در زمینه تئاتر گذراند و نمایش هایی را به صحنه برد. سال ۱۳۶۳ پس از گذراندن دوره بازیگری نزد حمید سمندریان و تکنیک بازیگری رادیو، به عنوان بازیگر رادیو مشغول به کار شد. صدا و بیان پرورش یافته از ویژگیهایی بازیگری اوست.
از فعایتهایش عبارتند از:
همکاری با اداره فعالیت های فرهنگی و هنری دانشگاه تهران در سال ١٣۶٠.
شروع فعالیت در تاتر در سال ١٣۶١.
شروع فعالیت در رادیو به عنوان بازیگر در سال ١٣۶٣.
گذراندن دوره بازیگری زیر نظر حمید سمندریان در سال ١٣۶٣.
شروع فعالیت سینمایی با بازی در فیلم “مخترع ٢٠٠١” (امیر توسل) در سال ١٣٧٠.
نام : دانیال
نام خانوداگی : حكیمی
جنسیت : مرد
سال تولد :1342
بیوگرافی:
همکاری با اداره فعالیت های فرهنگی و هنری دانشگاه تهران در سال ١٣٦٠
شروع فعالیت در تاتر در سال ١٣٦١
شروع فعالیت در رادیو به عنوان بازیگر در سال ١٣٦٣
گذراندن دوره بازیگری زیر نظر حمید سمندریان در سال ١٣٦٣
شروع فعالیت سینمایی با بازی در فیلم "مخترع ٢٠٠١" (امیر توسل) در سال ١٣٧٠
فیلم شناسی :
1380 لژیون
1375 طوفان
1375 ستاره های سربی
1374 بازی های پنهان
1371 چشم هایم برای تو
1370 مخترع 2001
1370 دیگه چه خبر؟! .
نگاه...
برچسب : دانیال حکیمی , نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 1570 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1391 ساعت: 19:39
بیوگرافی و تصاویر بیشتر در ادامه ی مطلب
افسانه پاکرو متولد ۱۱ اردیبهشت ۱۳۶۲ در تهران است ،یک خواهر بزرگتر و یک برادر کوچکتر از خود دارد ،مجرد است ، فارغ التحصیل گرافیک است ،عاشق بازیگری است و از شهرت بیزار است و بازیگری را فقط به خاطر اینکه بتواند نقش یک انسان متفاوت با خود را بازی کند دوست دارد .
بعد از گرفتن فوق دیپلم و گذراندن یک دوره کلاسهای استاد سمندریان برای بازی در فیلم محکومین بهشت در سال ۸۳ انتخاب شد و بعد از آن برای بازی در سریال رسم عاشقی دعوت شد و شهرت خود را در این سریال به دست آورد، از جمله فعالیتهای هنری اش عبارتند از : محکومین بهشت ،پیدا و پنهان ،رسم عاشقی ،رویای خیس ،محاکمه ،زندگی شیرین ،شیر و عسل و……
تصاویر افسانه پاکرو
فیلم شناسی
(۱۳۸۹) در مسیر زایندهرود، حسن فتحی (سریال)
(۱۳۸۸) شیر و عسل، آرش معیریان
(۱۳۸۸) زندگی شیرین، قدرت الله صلح میرزایی
(۱۳۸۵) محاکمه، ایرج قادری
(۱۳۸۴) رویای خیس، پوران درخشنده
(۱۳۸۴) رسم عاشقی
(۱۳۸۴) پیدا و پنهان
(۱۳۸۴) محکومین بهشت، حجت الله سیفی
برچسب : افسانه پاکرو,تصاویر افسانه پاکرو, نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 1586 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1391 ساعت: 14:41
نام: سلنا ماری گومز (به انگلیسی: Selena Marie Gomez)
تاریخ تولد سلنا گومز: ۲۲ ژوئیه ۱۹۹۲
محل تولد سلنا گومز: گراند پرایری ، تگزاس ، آمریکا
فعالیت های هنری سلنا گومز: بازیگر ، خواننده ، نوازنده ، ترانه سرا ، دوبلر و رقاص
نگاه...
برچسب : سلنا ماری گومز, نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 1982 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1391 ساعت: 14:34
احمد پورمخبر: می خواهم البوم بیرون بدهم؛ آمديم زد و آلبوم من هم گرفت سایت خبری ایران: احمد پور مخبر، بازيگر مسن و بامزه فيلم « زن ها فرشته اند» در گفت وگو با «همشهري خانواده» درباره نحوه شروع كار بازيگري اش گفته است: پسرم مي خواست بازيگر شود. من با پسرم رفته بودم تا او براي بازيگري تست بدهد ولي آقاي عطاران من را ديد و چون نقش يك پيرمرد هم داشت، من را برد دفترش تست گرفت و قبول شدم.
به گزارش سرویس فرهنگ و هنر سایت خبری ایران،محمد رضا پسر ٢٠ ساله پورمخبر نيز در پاسخ به اين سوال كه آيا از انتخاب نشدنش ناراحت نشده است، اين گونه پاسخ داد: باور كنيد من بيشتر خوشحال شدم كه پدرم به جاي من بازيگر شد. چون ديدم يك آدم حتي در ٧٠ سالگي هم مي تواند به موفقيت برسد.احمدپور مخبرگفته است قبل از اين كه بازيگر شود، در يك سوپر ماركت كار مي كرده و الان هم چند شعر و آهنگ سروده و ساخته است و مي خواهد آلبوم بيرون دهد.
او در اظهار نظري جالب عنوان داشته است: عمر دست خداست. آدم تا زنده است، بايد اميد داشته باشد. آمديم زد و آلبوم من هم گرفت. براي خداكاري ندارد. اوستا كريم بزرگ است.
پور مخبر اولين بار در فيلم « بچه هاي آسمان» و بعد از آن در سريال « متهم گريخت» نقش « مش قربون» را بازي كرد. او با بازي در سريال « ترش و شيرين» مشهور شد و بعدها در چند فيلم كمدي و پرفروش همچون « توفيق اجباري»، «مجنون ليلي» و « زن ها فرشته اند» بازي كرد. او هم اكنون « عسل ايراني» و «خروس جنگي» را در نوبت اكران دارد.
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندرخم یك كوچهایم
خیلیها او را یك استعداد نهفته میدانند كه خیلی دیر به معرض ظهور رسیده كه به عقیده خودش دوستان ناباب دلیل آن است.
همواره در طول تاریخ نام خالق یا كاشف یك اثر از اهمیت ویژهای برخوردار بوده، هر چند پیش از این هم هنر رضا عطاران نه در معرفی چهرههای جدید، بلكه در بازی گرفتن از نابازیگران و نوع استفاده از آنها بر همگان آشكار شده بود.
(احمد پورمخبر) كشف تازه عطاران در سریال متهم گریخت، به جامعه هنری معرفی شد كه نتیجهاش در نوروز امسال و در ترش و شیرین به بار نشست.
عطاران از پورمخبر انتظار بازی نداشت، او میخواست پورمخبر خودش باشد و خود به بابابزرگ داستان خط دهد و انصافا احمد پورمخبر به خوبی از عهده آن برآمد؛ بازی دلچسب و شیرین او در سریال نوروزی ترش و شیرین باعث شد تا ساعتی را در دفتر مجله با او به گفتگو بنشینیم و او با همان شادابی بابابزرگ و همان طبع شعر و صدای گرم جوابگوی ما شد.
_ دوست دارم خودتان صحبت را آغاز كنید.
پورمخبر: این بنده حقیر احمد پورمخبر، معروف به (مش قربون) سال ۱۳۸۶ را به عموم ملت ایران از صغیر و كبیر تبریك میگم، امیدوارم تمام سال شاد و سرزنده و شاداب و مثل خودم شنگول باشند، همچنین امید دارم این مخلص را در نوكری بپذیرند.
_ آقای پورمخبر! چگونه به عطاران معرفی شدید؟
پورمخبر: نمیدانم كه از چه طریقی پسرم با عطاران ارتباط تلفنی برقرار میكنه، در همین ارتباطات به (محمد)، پسرم، قول میده در سریال (متهم گریخت) از او استفاده كنه، ولی زمانی كه محمد به دفتر میره به او میگه در این كار نقشی برای تو ندارم، نقش یك پیرمرده كه حدودا هفتاد، هشتاد ساله است. محمد میگه اگه اجازه بدی پدرم هم برای تست بیاد... عطاران لبخندی میزنه و میگه بابای تو خیلی سن داشته باشه ۴۰ تا 54 ساله. به هر حال محمد هر طور شده از او وقت میگیره؛ وقتی رضا عطاران منو دید، گفت (تو همونی هستی كه میخواستم). اول قرار بود نقش شازده رو بازی كنم، اما چون شازدهها باید چاق و هیكلی باشند، منتفی شد، برای همین مش قربون رو بازی كردم.
_ یعنی از ابتدا (مش قربون) در فیلمنامه نبود؟
پورمخبر: چرا بود، ولی خیلی كوتاه، كه به خاطر من زیادش كردند كه اول قرار بود (باقر صحرارودی) بازی كنه... خدا را شكر خوب از آب درآمد. همونجا بود كه برای نقش پدربزرگ هم انتخاب شدم.
_ چطور؟
پورمخبر: گوشهای تیزی دارم، روز آخر فیلمبرداری بود كه عطاران آروم گفت: به درد بابابزرگ هم میخوره...
_ پیش از این هم سابقه بازیگری داشتید؟
پورمخبر: بله، در دو فیلم از مجید مجیدی، یكی بچههای آسمان، اون یكی رو فراموش كردم، مثل اینكه فیلم دوم اكران هم نشد.
_ مجید مجیدی چطور شما را پیدا كرد؟
پورمخبر: تو محله ما فیلمبرداری داشت، منم برای تماشا رفته بودم كه یكی از بچهها گفت یك دهن آواز بخون تا خستگی گروه رفع بشه، نگو همون خوندن به درد فیلم میخوره، برای همین یك نقش كوتاه به من دادند، مجیدی باز هم میخواست كه با من همكاری كنه، اما نرفتم.
_ چرا؟
پورمخبر: چون نقشی كه من بازی كردم با روحیاتم جور نبود. من آدم بانشاط و سرزندهای هستم، دوست دارم در فیلمهای شاد و خندهآور بازی كنم.
_ چرا خواننده نشدید؟
پورمخبر: چون دنبالش نرفتم، آن هم به خاطر وجود رفقای ناباب و حسود... حالا هم كه فیلم بازی كردم به دلیل حسادتشان دوستیمون به هم خورده...
_ در اقوامتان هنرمند دیگری هم هست؟
پورمخبر: برادرم به نام (محمد فرزین) چون از شهرت پورمخبر خوشش نمیاومد نام هنری فرزین رو انتخاب كرد. پسرم محمد هم در سریال شبكه سه و نیم، چند سكانس بازی كرده، همینطور در فیلم سینمایی (شب بخیر فرمانده.)
_ چند فرزند دارید؟
پورمخبر: چهار تا؛ پسر بزرگم محمد ۲۰ ساله است. بعد از آن مصطفی، مریم و زهرا، چون دیر ازدواج كردم اختلاف سنی من با اونا زیاده...
_ در چه سنی ازدواج كردید؟
پور مخبر: 74 سالم بود كه تازه عاقل شدم و فهمیدم باید تشكیل خانواده و زندگی بدم.
_ اینقدر دیر... ؟
پورمخبر: همانطور كه گفتم به خاطر دوستان ناباب.
_ متولد چه سالی هستید؟
پورمخبر: ۱۳۱۹ در تهران، محله گلوبندك.
_ در سریال ترش و شیرین با كدام یك از بازیگران راحتتر كار میكردید؟
پورمخبر: حمید لولایی.
برچسب : احمد پورمخبر, نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 1300 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1391 ساعت: 14:31
تصاویر در ادامه ی مطلب....
دوران خردسالی کوروش را هاله ای از افسانه ها در برگرفته است. افسانه هایی که گاه چندان سر به ناسازگاری برآورده اند که تحقیق در راستی و ناراستی جزئیات آنها ناممکن می نماید. لیکن خوشبختانه در کلیات ، ناهمگونی روایات بدین مقدار نیست. تقریباً تمامی این افسانه ها تصویر مشابهی از آغاز زندگی کوروش ارائه می دهند ، تصویری که استیاگ ( آژی دهاک ) ، پادشاه قوم ماد و نیای مادری او را در مقام نخستین دشمنش قرار داده است.
استیاگ سلطان مغرور، قدرت پرست و صد البته ستمکار ماد آنچنان دل در قدرت و ثروت خویش بسته است که به هیچ وجه حاضر نیست حتی فکر از دست دادنشان را از سر بگذراند. از این روی هیچ چیز استیاگ را به اندازه ی دخترش ماندانا نمی هراساند. این اندیشه که روزی ممکن است ماندانا صاحب فرزندی شود که آهنگ تاج و تخت او کند ، استیاگ را برآن می دارد که دخترش را به همسری کمبوجیه ی پارسی – که از جانب او بر انزان حکم می راند درآورد.
مردم ماد همواره پارسیان را به دیده ی تحقیر نگریسته اند و چنین نگرشی استیاگ را مطمئن می ساخت که فرزند ماندانا ، به واسطه ی پارسی بودنش ، هرگز به چنان مقام و موقعیتی نخواهد رسید که در اندیشه ی تسخیر سلطنت برآید و تهدیدی متوجه تاج و تختش کند. ولی این اطمینان چندان دوام نمی آورد. درست در همان روزی که فرزند ماندانا دیده می گشاید ، استیاگ را وحشت یک کابوس متلاطم می سازد. او در خواب ، ماندانا را می بیند که به جای فرزند بوته ی تاکی زاییده است که شاخ و برگهایش سرتاسر خاک آسیا را می پوشاند. معبرین درباری در تعبیر این خواب می گویند کودکی که ماندانا زاییده است امپراتوری ماد را نابود خواهد کرد ، بر سراسر آسیا مسلط گشته و قوم ماد را به بندگی خواهد کشاند.
وحشت استیاگ دوچندان می شود. بچه را از ماندانا می ستاند و به یکی از نزدیکان خود به نام هارپاگ می دهد. بنا به آنچه هرودوت نقل کرده است ، استیاگ به هارپاگ دستور می دهد که بچه را به خانه ی خود ببرد و سر به نیست کند. کوروش کودک را برای کشتن زینت می کنند و تحویل هارپاگ می دهند اما از آنجا که هارپاگ نمی دانست چگونه از پس این مأموریت ناخواسته برآید ، چوپانی به نام میتراداتس ( مهرداد ) را فراخوانده ، با هزار تهدید و ترعیب ، این وظیفه ی شوم را به او محول می کند. هارپاگ به او می گوید شاه دستور داده این بچه را به بیابانی که حیوانات درنده زیاد داشته باشد ببری و درآنجا رها کنی ؛ در غیر این صورت خودت به فجیع ترین وضع کشته خواهی شد. چوپان بی نوا ، ناچار بچه را برمی دارد و روانه ی خانه اش می شود در حالی که می داند هیچ راهی برای نجات این کودک ندارد و جاسوسان هارپاگ روز و شب مراقبش خواهند بود تا زمانی که بچه را بکشد.
اما از طالع مسعود کوروش و از آنجا که خداوند اراده ی خود را بالا تر از همه ی اراده های دیگر قرار داده ، زن میتراداتس در غیاب او پسری می زاید که مرده به دنیا می آید و هنگامی که میتراداتس به خانه می رسد و ماجرا را برای زنش باز می گوید ، زن و شوهر که هر دو دل به مهر این کودک زیبا بسته بودند ، تصمیم می گیرند کوروش را به جای فرزند خود بزرگ کنند. میتراداتس لباسهای کوروش را به تن کودک مرده ی خود می کند و او را ، بدانسان که هارپاگ دستور داده بود ، در بیابان رها می کند.
● تصویر:آستیاکس
کوروش کبیر تا ده سالگی در دامن مادرخوانده ی خود پرورش می یابد. هرودوت دوران کودکی او را اینچنین وصف می کند : « او کودکی بود زبر و زرنگ و باهوش ، و هر وقت سؤالی از او می کردند با فراست و حضور ذهن کامل فوراً جواب می داد. در او نیز همچون همه ی کودکانی که به سرعت رشد می کنند و با این وصف احساس می شود که کم سن هستند حالتی از بچگی درک می شد که با وجود هوش و ذکاوت غیر عادی او از کمی سن و سالش حکایت می کرد. بر این مبنا در طرز صحبت کوروش نه تنها نشانی از خودبینی و کبر و غرور دیده نمی شد بلکه کلامش حاکی از نوعی سادگی و بی آلایشی و مهر و محبت بود.
بدین جهت همه بیشتر دوست داشتند او را در صحبت و در گفتگو ببینند تا در سکوت و خاموشی . از وقتی که با گذشت زمان کم کم قد کشید و به سن بلوغ نزدیک شد در صحبت بیشتر رعایت اختصار می کرد ، و به لحنی آرامتر و موقرتر حرف می زد. کم کم چندان محجوب و مؤدب شد که وقتی خویشتن را در حضور اشخاص بزرگسالتر از خود می یافت سرخ می شد و آن جوش و خروشی که بچه ها را وا می دارد تا به پر و پای همه بپیچند و بگزند در او آن حدت و شدت خود را از دست می داد.
از آنجا اخلاقاً آرامتر شده بود نسبت به دوستانش بیشتر مهربانی از خود نشان می داد. در واقع به هنگام تمرین های ورزشی ، از قبیل سوارکاری و تیراندازی و غیره ، که جوانان هم سن و سال اغلب با هم رقابت می کنند ، او برای آنکه رقیبان خود را ناراحت و عصبی نکند آن مسابقه هایی را انتخاب نمی کرد که می دانست در آنها از ایشان قوی تر است و حتماً برنده خواهد شد ، بلکه آن تمرین هایی را انتخاب می نمود که در آنها خود را ضعیف تر از رقیبانش می دانست ، و ادعا می کرد که از ایشان پیش خواهد افتاد و از قضا در پرش با اسب از روی مانع و نبرد با تیر و کمان و نیزه اندازی از روی زین ، با اینکه هنوز بیش از اندازه ورزیده نبود ، اول می شد.
وقتی هم مغلوب می شد نخستین کسی بود که به خود می خندید. از آنجا که شکست هایش در مسابقات وی را از تمرین و تلاش در آن بازیها دلزده و نومید نمی کرد ، و برعکس با سماجت تمام می کوشید تا در دفعه ی بعد در آن بهتر کامیاب شود ؛ در اندک مدت به درجه ای رسید که در سوارکاری با رقیبان خویش برابر شد و بازهم چندان شور و حرارت به خرج می داد تا سرانجام از ایشان هم جلو زد. وقتی او در این زمینه ها تعلیم و تربیت کافی یافت به طبقه ی جوانان هیژده تا بیست ساله درآمد ، و در میان ایشان با تلاش و کوشش در همه ی تمرین های اجباری ، با ثبات و پایداری ، با احترام و گذشت به سالخوردگان و با فرمانبردایش از استان انگشت نما گردید. »
زندگی کوروش جوان بدین حال ادامه یافت تا آنکه یک روز اتفاقی روی داد که مقدر بود زندگی او را دگرگون سازد ؛ : « یک روز که کوروش در ده با یاران خود بازی می کرد و از طرف همه ی ایشان در بازی به عنوان پادشاه انتخاب شده بود پیشآمدی روی داد که هیچکس پی آمدهای آنرا پیش بینی نمی کرد. کوروش بر طبق اصول و مقررات بازی چند نفری را به عنوان نگهبانان شخصی و پیام رسانان خویش تعیین کرده بود. هر یک به وظایف خویش آشنا بود و همه می بایست از فرمانها و دستورهای فرمانروای خود در بازی اطاعت کنند.
یکی از بچه ها که در این بازی شرکت داشت و پسر یکی از نجیب زادگان ماد به نام آرتمبارس بود ، چون با جسارت تمام از فرمانبری از کوروش خودداری کرد توقیف شد و بر طبق اصول و مقررات واقعی جاری در دربار پادشاه اکباتان شلاقش زدند. وقتی پس از این تنبیه ، که جزو مقررات بازی بود ، ولش کردند پسرک بسیار خشمگین و ناراحت بود ، چون با او که فرزند یکی از نجبای قوم بود همان رفتار زننده و توهین آمیزی را کرده بودند که معمولاً با یک پسر روستایی حقیر می کنند.
رفت و شکایت به پدرش برد. آرتمبارس که احساس خجلت و اهانت فوق العاده ای نسبت به خود کرد از پادشاه بارخواست ، ماجرا را به استحضار او رسانید و از اهانت و بی حرمتی شدید و آشکاری که نسبت به طبقه ی نجبا شده بود شکوه نمود. پادشاه کوروش و پدرخوانده ی او را به حضور طلبید و عتاب و خطابش به آنان بسیار تند و خشن بود. به کوروش گفت: « این تویی ، پسر روستایی حقیری چون این مردک ، که به خود جرئت داده و پسر یکی از نجبای طراز اول مرا تنبیه کرده ای؟ » کوروش جواب داد:
« هان ای پادشاه ! من اگر چنین رفتاری با او کرده ام عملم درست و منطبق بر عدل و انصاف بوده است. بچه های ده مرا به عنوان شاه خود در بازی انتخاب کرده بودند ، چون به نظرشان بیش از همه ی بچه های دیگر شایستگی این عنوان را داشتم. باری ، در آن حال که همگان فرمان های مرا اجرا می کردند این یک به حرفهای من گوش نمی داد. »
استیاگ دانست که این یک چوپان زاده ی معمولی نیست که اینچنین حاضر جوابی می کند ! در خطوط چهره ی او خیره شد ، به نظرش شبیه به خطوط چهره ی خودش می آمد. بی درنگ شاکی و پسرش را مرخص کرد و آنگاه میتراداتس را خطاب قرار داده بی مقدمه گفت : « این بچه را از کجا آورده ای؟ ». چوپان بیچاره سخت جا خورد ، من من کنان سعی کرد قصه ای سر هم کند و به شاه بگوید ولی وقتی که استیاگ تهدیدش کرده که اگر راست نگوید همانجا پوستش را زنده زنده خواهد کند ، تمام ماجرا را آنسان که می دانست برایش بازگفت.
استیاگ بیش از آنکه از هارپاگ خشمگین شده باشد از کوروش ترسیده بود. بار دیگر مغان دربار و معبران خواب را برای رایزنی فراخواند. آنان پس از مدتی گفتگو و کنکاش اینچنین نظر دادند : « از آنجا این جوان با وجود حکم اعدامی که تو برایش صادر کرده بودی هنوز زنده است معلوم می شود که خدایان حامی و پشتیبان وی هستند و اگر تو بر وی خشم گیری خود را با آنان روی در رو کرده ای ، با این حال موجبات نگرانی نیز از بین رفته اند ، چون او در میان همسالان خود شاه شده پس خواب تو تعبیر گشته است و او دیگر شاه نخواهد شد به این معنی که دختر تو فرزندی زاییده که شاه شده. بنابرین دیگر لازم نیست که از او بترسی ، پس او را به پارس بفرست. »
تعبیر زیرکانه ی مغان در استیاگ اثر کرد و کوروش به سوی پدر و مادر واقعی خود در پارسومش فرستاده شد تا دوره ی تازه ای از زندگی خویش را آغاز نماید. دوره ای که مقدر بود دوره ی عظمت و اقتدار او و قوم پارس باشد.
● نخستین نبرد
میتراداتس ( ناپدری کوروش) پس از آنکه با تهدید استیاگ مواجه شد ، داستان کودکی کوروش و چگونگی زنده ماندن او را آنگونه که می دانست برای استیاگ بازگو کرد و طبعاً در این میان از هارپاگ نیز نام برد. هرچند معبران خواب و مغان درباری با تفسیر زیرکانه ی خود توانستند استیاگ را قانع کنند که زنده ماندن کوروش و نجات یافتنش از حکم اعدام وی ، تنها در اثر حمایت خدایان بوده است ، اما این موضوع هرگز استیاگ را برآن نداشت که چشم بر گناه هارپاگ بپوشاند و او را به خاطر اهمال در انجام مسئولیتی که به وی سپرده بود به سخت ترین شکل مجازات نکند. استیاگ فرمان داد تا به عنوان مجازات پسر هارپاگ را بکشند. آنچه هرودوت در تشریح نحوه ی اجرای این حکم آورده است بسیار سخت و دردناک است:
پسر هارپاگ را به فرمان پادشاه ماد کشتند و در دیگ بزرگی پختند ، آشپزباشی شاه خوراکی از آن درست کرد که در یک مهمانی شاهانه – که البته هارپاگ نیز یکی از مهمانان آن بود – بر سر سفره آوردند ؛ پس صرف غذا و باده خواری مفصل ، استیاگ نظر هارپاگ را در مورد غذا پرسید و هارپاگ نیز پاسخ آورد که در کاخ خود هرگز چنین غذای لذیذ و شاهانه ای نخورده بود ؛ آنگاه استیاگ در مقابل چشمان حیرت زده ی مهمانان خویش فاش ساخت که آن غذای لذیذ گوشت پسر هارپاگ بوده است.
صرف نظر از اینکه آیا آنچه هرودوت برای ما نقل می کند واقعاً رخ داده است یا نه ، استیاگ با قتل پسر هارپاگ یک دشمن سرسخت بر دشمنان خود افزود. هرچند هارپاگ همواره می کوشید ظاهر آرام و خاضعانه اش را در مقابل استیاگ حفظ کند ولی در ورای این چهره ی آرام و فرمانبردار ، آتش انتقامی کینه توزانه را شعله ور نگاه می داشت ؛ به امید روزی که بتواند ستمهای استیاگ را تلافی کند. هارپاگ می دانست که به هیچ وجه در شرایطی نیست که توانایی اقدام بر علیه استیاگ را داشته باشد ، بنابرین ضمن پنهان کردن خشم و نفرتی که از استیاگ داشت تمام تلاشش را برای جلب نظر مثبت وی و تحکیم موقعیت خود در دستگاه ماد به کار گرفت. تا آنکه سرانجام با درگرفتن جنگ میان پارسیان( به رهبری کوروش ) و مادها ( به سرکردگی استیاگ ) فرصت فرونشاندن آتش انتقام فراهم آمد.
هنوز جزئیات فراوانی از این نبرد بر ما پوشیده است. مثلاً ما نمی دانیم که آیا این جنگ بخشی از برنامه ی کلی و از پیش طرح ریزی شده ی کوروش کبیر برای استیلا بر جهان آن زمان بوده است یا نه ؛ حتی دقیقاً نمی دانیم که کوروش ، خود این جنگ را آغاز کرده یا استیاگ او را به نبرد واداشته است. یک متن قدیمی بابلی به نام « سالنامه ی نبونید » به ما می گوید که نخست استیاگ – که از به قدرت رسیدن کوروش در میان پارسیان سخت نگران بوده است – برای از بین بردن خطر کوروش بر وی می تازد و به این ترتیب او را آغازگر جنگ معرفی می کند. در عین حال هرودوت ، برعکس بر این نکته اصرار دارد که خواست و اراده ی کوروش را دلیل آغاز جنگ بخواند.
باری ، میان پارسیان و مادها جنگ درگرفت. جنگی که به باور بسیاری از مورخین بسیار طولانی تر و توانفرساتر از آن چیزی بود که انتظار می رفت. استیاگ تدابیر امنیتی ویژه ای اتخاذ کرد ؛ همه ی فرماندهان را عزل کرد و شخصاً در رأس ارتش قرار گرفت و بدین ترتیب خیانت های هارپاگ را – که پیشتر فرماندهی ارتش را به او واگذار کرده بود – بی اثر ساخت. گفته می شود که این جنگ سه سال به درازا کشید و در طی این مدت ، دو طرف به دفعات با یکدیگر درگیر شدند. در شمار دفعات این درگیری ها اختلاف هست. هرودوت فقط به دو نبرد اشاره دارد که در نبرد اول استیاگ حضور نداشته و هارپاگ که فرماندهی سپاه را بر عهده دارد به همراه سربازانش میدان را خالی می کند و می گریزد. پس از آن استیاگ شخصاً فرماندهی نیروهایی را که هنوز به وی وفادار مانده اند بر عهده می گیرد و به جنگ پارسیان می رود ، لیکن شکست می خورد و اسیر می گردد. و اما سایر مورخان با تصویری که هرودوت از این نبرد ترسیم می کند موافقت چندانی نشان نمی دهند. از جمله ” پولی ین“ که چنین می نویسد :
« کوروش سه بار با مادی ها جنگید و هر سه بار شکست خورد. صحنه ی چهارمین نبرد پاسارگاد بود که در آنجا زنان و فرزندان پارسی می زیستند . پارسیان در اینجا بازهم به فرار پرداختند ... اما بعد به سوی مادی ها – که در جریان تعقیب لشکر پارس پراکنده شده بودند – بازگشتند و فتحی چنان به کمال کردند که کوروش دیگر نیازی به پیکار مجدد ندید. »
نیکلای دمشقی نیز در روایتی که از این نبرد ثبت کرده است به عقب نشینی پارسیان به سوی پاسارگاد اشاره دارد و در این میان غیرتمندی زنان پارسی را که در بلندی پناه گرفته بودند ستایش می کند که با داد و فریادهایشان ، پدران ، برادران و شوهران خویش را ترغیب می کردند که دلاوری بیشتری به خرج دهند و به قبول شکست گردن ننهند و حتی این مسأله را از دلایل اصلی پیروزی نهایی پارسیان قلمداد می کند.
به هر روی فرجام جنگ ، پیروزی پارسیان و اسارت استیاگ بود. کوروش کبیر به سال ٥٥٠ ( ق.م ) وارد اکباتان ( هگمتانه – همدان ) شد ؛ بر تخت پادشاه مغلوب جلوس کرد و تاج او را به نشانه ی انقراض دولت ماد و آغاز حاکمیت پارسیان بر سر نهاد. خزانه ی عظیم ماد به تصرف پارسیان درآمد و به عنوان یک گنجینه ی بی همتا و یک ثروت لایزال که بدون شک برای جنگ های آینده بی نهایت مفید خواهد بود به انزان انتقال یافت.
کوروش کبیر پس از نخستین فتح بزرگ خویش ، نخستین جوانمردی بزرگ و گذشت تاریخی خود را نیز به نمایش گذاشت. استیاگ – همان کسی که از آغاز تولد کوروش همواره به دنبال کشتن وی بوده است – پس از شکست و خلع قدرتش نه تنها به هلاکت نرسید و رفتارهای رایجی که درآن زمان سرداران پیروز با پادشاهان مغلوب می کردند در مورد او اعمال نشد ، که به فرمان کوروش توانست تا پایان عمر در آسایش و امنیت کامل زندگی کند و در تمام این مدت مورد محبت و احترام کوروش بود. بعدها با ازدواج کوروش و آمیتیس ( دختر استیاگ و خاله ی کوروش ) ارتباط میان کوروش و استیاگ و به تبع آن ارتباط میان پارسیان و مادها ، نزدیک تر و صمیمی تر از گذشته شد. ( گفتنی است چنین ازدواجهای درون خانوادگی در دوران باستان – بویژه در خانواده های سلطنتی – بسیار معمول بوده است). پس از نبردی که امپراتوری ماد را منقرض ساخت ، در حدود سال ٥٤٧ ( ق.م ) ، کوروش به خود لغب پادشاه پارسیان داد و شهر پاسارگاد را برای یادبود این پیروزی بزرگ و برگزاری جشن و سرور پیروزمندانه ی قوم پارس بنا نهاد.
● نبرد سارد
سقوط امپراتوری قدرتمند ماد و سربرآوردن یک دولت نوپا ولی بسیار مقتدر به نام ” دولت پارس “ برای کرزوس ، پادشاه لیدی همسایه ی باختری ایران ، سخت نگران کننده و باورنکردنی بود. گذشته از آنکه امپراتور خودکامه ی ماد ، برادر زن کرزوس بود و دو پادشاه روابط خویشاوندی بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتند ، نگرانی کرزوس از آن جهت بود که مبادا پارسیان تازه به قدرت رسیده ، مطامعی خارج از مرزهای امپراتوری ماد داشته باشند و با تکیه بر حس ملی گرایی منحصر بفرد سربازان خود ، تهدیدی متوجه حکومت لیدی کنند. کرزوس خیلی زود برای دفع چنین تهدیدی وارد عمل گردید و دست به کار تشکیل ائتلاف مهیبی از بزرگترین ارتشهای جهان آن زمان شد ؛ ائتلافی که اگر به موقع شکل می گرفت بدون شک ادامه ی حیات دولت نوپای پارس را مشکل می ساخت.
فرستادگانی از جانب دولت لیدی به همراه انبوهی از هدایا و پیشکش های شاهانه به لاسدمون ( لاکدومنیا ، پایتخت اسپارت ) اعزام شدند تا از آن کشور بخواهند برای کمک به جنگ با امپراتوری جدید ، سربازان و تجهیزات نظامی خود را در اختیار لیدی قرار دهد. از نبونید ( پادشاه بابل ) و آمیسیس ( فرعون مصر ) نیز درخواست های مشابهی به عمل آمد. واحدهایی از ارتش لیدی نیز ماموریت یافتند تا با گشت زنی در سرزمین تراکیه ، به استخدام نیروهای جنگی مزدور برای نبرد با پارسیان بپردازند. ناگفته پیداست که چنین ارتش متحدی تا چه اندازه می توانست قدرتمند و مرگبار باشد. در عین حال ، کرزوس برای محکم کاری کسانی را نیز به معابد شهرهای مختلف از جمله معابد دلف ، فوسید و دودون فرستاد تا از هاتفان غیبی معابد ، نظر خدایان را نیز در مورد این جنگ جویا شود. از آنچه در سایر معابد گذشت بی اطلاعیم ولی پاسخی که هاتف غیبی معبد دلف به سفیران کرزوس داد اینچنین بود :
نگاه...برچسب : بیوگرافی کوروش, نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 1315 تاريخ : دوشنبه 20 شهريور 1391 ساعت: 13:58
تصاویر در ادامه ی مطلب.....
آرش لباف 29 ساله در تهران به دنیا آمد وی تا سن 10سالگی زندگیش را در تهران
بود و درسال 1980از ایران به سوئد رفتند با پدر مادر و2برادرش در سوئد زندگی می کنند
شغل ارش: خوانندگی .آهنگ سازی وتهیه کنندگی می با شد.حال ارش در مالمو زندگی میکند
وی از زمانی که در دانشگاه بود به موسیقی علاقه داشت ارش می گوید: که
همه ای زندگی من موسیقی است ارش 22سپتامبر2004 اولین البوم خود را
با نام برو برو عرضه کرد ورگورد خوبی در سوئد داشت در جدول
رگرد سوئدموسیقی تاپ 10سوئد شماره 1 شدارش به طرفداران خود میگوید:
(رویاهای هرروز تو نگه دار تا رویاهات به حقیقت بپوندند)
در سال 2008 با دختر 19 ساله به نام: ایسل آهنگ همیشه را
اجرا کرد وتوانست به افتخارات جهانی برسد
آرش در یک کیلپ فیلم هند به ایفا ی نقش پرداخت.
و انجا هم مورد تشویق قرار گرفت.
آهنگ وآلبوم های آرش
آرش آرش
Crossfade
.1Midouni - می دونی
.2 Donya - دنیا
3. Laf - لاف
4. Doset Nadaram - دوست ندارم
5. Hal Bede - حال بده
6. Naro - نرو - آرش
7. Chori Chori - چوری چوری - آرش
8. Pure Love You Can - پور لاو یو کن
9. Candy - کاندی
10. Tanham - تنهام
11. Donya - Remix - دنیا – ریمیکس
آرش
1. Tike Tike Kardi - تیکه تیکه کردی دلمو
2. Boro Boro - بورو بورو - برو برو
3. Saghi - ساقی
4. Bas Kon - بس کن
5. Behnaz - بهناز
6. Yalla - یالا بیا پیشم یالا
7. Temptation - وسوسه
8. Begoo Ey Yar Begoo - بگو ای یار بگو - دی جی آرش
9. Donya - Emroozo Farda - دونیا - امروز فردا
10.Dasa Bala -دستا بالا
11.kandi - کاندی
نگاه...برچسب : آرش, نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 2295 تاريخ : دوشنبه 20 شهريور 1391 ساعت: 13:48
استاد مجیدخراطها در ۷ مهر ۱۳۶۰ چشم به جهان گشود .
مجید خراطها فارغ التحصیل رشته هنر و افتخار حضور با گروه های سنتی و پاپ دارد.
خراطها سال های زیادی را با آموزش ساز طی کرد
مجيدخراطها از سال 84 پا به عرصه ي موسيقي نهاد .
اولين آلبوم حرفه اي ايشان آلبوم تنهاترين تنها با همکاري (مهدي ابراهيمي) به بازار ارائه شد.
سپس آلبوم دوم ايشان البوم زخم زبون با همکاري ( وحيد خراطها ) به بازار ارئه داده شد.
همچنين استاد مجيد خراطها با ارئه آلبوم و تک موزيک براي ديگر هنرمندان کار خود را ادامه داد.
از هنرمنداني که استاد خراطها آنها را در ارائه آلبوم و تک آهنگ همراهي کردند ميتوان:
۱- محمد امین رضاییان
۲-بهنام ربانی
۳-شهروز سهرابی و حمید اسجدی و ایمان احمد خانی
۴-یوسف خرسندی و حسن مقدسی
۵-سعید ربیعی و حمید احدی
۶-شهرام صالحی
۷-بابک جوان
۸-سعید حسینی
۹-علیرضا سلمانی
۱۰-امیر منتظری
۱۱-حمیدرضا حاجیلو
۱۲-بهروز بهشتی
۱۳-بابک غفاری
۱۴-محمد ابوالحسنی
۱۵-حامد رامتین
۱۶-علی چاقوچی
۱۷-مجید علیپور
... نام برد.
و سومين آلبوم استاد مجيد خراطها با نام وداع بود که استاد مجيد خراطها را بين مردم و نسل جوان محبوب کرد.
استاد مجيد خراطها پس از ارسعي تلاش فراوان توانست در زمستان 87 آلبوم آواره را به بازار ارائه دهد که در اين آلبوم استادمجيد خراطها با همکاري وحيد خراطها توانست خود را بيش از پيش در بين مردم محبوب سازد.
مجید خراطها در اسفند سال سال ۸۸ آلبوم فوق العاده کنسل را با همکاری وحید خراطها به بازار ارائه داد که با استقبال فوق العاده همراه شد .
استاد مجيد خراطها به نواختن سازهاي
ستار
تار
دف
تومبار
گيتار
ليد گيتار
گيتار باس
پيانو
و آهنگسازي به صورت حرفه اي را دارا ميباشد.
برچسب : مجیدخراطها, نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 1332 تاريخ : دوشنبه 20 شهريور 1391 ساعت: 13:45
تصاویر در ادامه ی مطلب....
تاریخ ایرانی: آیتالله احمد جنتی دبیر شورای نگهبان قانون اساسی و امام جمعه موقت تهران سوم اسفندماه امسال ۸۵ ساله شد. عکس پیش رو مربوط به نخستین دوره مجلس خبرگان رهبری است. در این تصویر آیتالله جنتی نماینده وقت مردم خوزستان در مجلس خبرگان در کنار آیتالله سیدروحالله خاتمی نماینده مردم یزد در این مجلس دیده میشود.
آیتالله شیخ احمد جنتی لادانی در سوم اسفندماه سال ۱۳۰۵ در روستای لادان از بلوک ماربین واقع در سه کیلومتری غرب اصفهان متولد شد. پدرش ملاهاشم لادانی از روحانیون بنام منطقه خود بود. شیخ احمد تنها فرزند خانواده بود اما با این حال خانواده او با مشکلات عدیده مالی مواجه بودند و زندگی به سختی میگذشت.
در زادگاه او مدرسهای وجود نداشت، اینچنین بود که به مکتبخانه رفت و خود، اندکی از دروس جدید را خواند و بعدها در قم، مقداری زبان انگلیسی فرا گرفت. او دورۀ ادبیات عرب و مقدمات سطح را تا سال ۱۳۲۴ در حوزه علمیه اصفهان خواند. دوران نوجوانی او با اختناق رضاخانی همراه بود. او درباره آن دوران میگوید: «حدود ۱۵ سال از عمرم را در زمان اختناق رضاخانی گذراندم، زمانی که لباس روحانی ممنوع شد و حتی لباسهای سنتی و عمامهها را بر میداشتند، کلاههای نمدی را پاره میکردند، به قبا و عبا ایراد میگرفتند، کت و شلوار تا حدی اجباری شده بود، مخصوصا برای کارکنان دولت، کشف حجاب اجباری بود حتی در روستای ما زنان جرأت نداشتند با آن چادرهای محلی ضخیم به نام چاپپ بیرون بیایند... مدارس دینی بعضی تعطیل و بعضی تبدیل به دبستان و امثال آن شده بود، بعضی طلاب و روحانیون برای همین، تغییر هویت دادند و بعضی به عسرت گذراندند، مجالس روضه تعطیل شده بود، اندکی هم که مانده بودند احساس حقارت میکردند، امیدی به آینده نداشتند، مساجد خلوت شده بود؛ غرب، کعبه آمال شده بود، پیشرفتهای علمی و صنعتی همه مردم را با احساس حقارت و غربزدگی مواجه کرده بود، روزی را هم دیدم که نیروهای متفقین در شهر اصفهان کنترل شهر را به عهده گرفته بودند و سر چهارراهها ایستاده بودند، هزار شکر که آن دوران و دوران پس از آن گذشت.»
او پس از تکمیل مقدمات و طی کردن برخی از دروس سطح، به حوزه علمیه قم رفت. با ورود به قم به تکمیل دروس دورۀ سطح پرداخت و در درس خارج بزرگانی همچون آیتاللهالعظمی بروجردی، آیتاللهالعظمی گلپایگانی و امام خمینی شرکت میکرد.
آیتالله جنتی در دوران تحصیل خود با افرادی چون شهید سعیدی، شیخ محسن حرمپناهی، شهید مفتح، سیدکرامتالله ملکحسینی، شیخ ابوالقاسم خزعلی و شیخ محمدعلی موحدی کرمانی به مباحثه درس میپرداخت و با بزرگانی چون شهید بهشتی، شهید قدوسی، آیتالله مصباح یزدی، آیتالله سبحانی، آیتالله مشکینی و آیتالله امینی هم رابطۀ دوستانه و مصاحبت داشت.
آیتالله جنتی پس از پایان تحصیلات مدت چهارده سال در مدرسۀ علمیه حقانی به تدریس دروس دورۀ مقدمات و سطح پرداخت و برخی از کتب حدیث از جمله «اثبات الهدایه»، «ایقاظ الهجعه»، «تحفالعقول» و «المواعظ العددیه» را ترجمه کرد.
او در کنار فعالیتهای علمی حضور پررنگی هم در فعالیتهای سیاسی داشت. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در بسیاری از سخنرانیها، اجتماعات عمومی و جلسات خصوصی به افشای رژیم پهلوی پرداخت. جنتی با عضویت در جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم، به برنامهریزی هماهنگ برای برپایی راهپیماییها، نوشتن اعلامیهها و ارتباط با دیگر مراکز مرتبط با نهضت امام خمینی ـ همانند جامعه روحانیت مبارز ـ میپرداخت.
او سه بار به زندان رفت و مجموعاً سه ماه زندانی شد و یک بار هم دستگیر و به مدت سه سال به اسدآباد همدان تبعید شد.
فعالیتهای سیاسی او پس از انقلاب با قبول مسئولیتهای گوناگون در نظام تازه ادامه یافت. نخستین مسؤولیت آیتالله جنتی پس از پیروزی انقلاب، قضاوت در دادگاههای انقلاب با حکم امام در استانهای خوزستان و تهران بود.
از مسؤولیتهای مهم آیتالله جنتی در سالهای بعد عضویت در شورای نگهبان قانون اساسی بود. او در طول عمر ۳۲ ساله این نهاد تا امروز به عنوان عضو فقها و دبیر این شورا به فعالیت مشغول بوده است.
دبیری شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، ریاست سازمان تبلیغات اسلامی، نمایندگی امام و رهبری در اتحادیۀ انجمنهای اسلامی دانش آموزان، عضویت در شورای نگهبان قانون اساسی با حکم امام و رهبری، دبیری شورای نگهبان قانون اساسی، امامت جمعۀ موقت قم، کرمانشاه و تهران، عضویت در شورای پشتیبانی جنگ، مدیریت در دادگاههای انقلاب اسلامی، نمایندگی مجلس خبرگان در دورۀ اول و دوم از استان خوزستان و در دورۀ سوم از استان تهران، عضویت در هیأت تحقیق مجلس خبرگان، عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی، عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی با حکم رهبری، عضویت در شورای عالی تبلیغات خارجی با حکم رهبری، مسوؤلیت ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، عضویت در کمیسیون صدا و سیما به عنوان نائب رئیس از دیگر مسئولیتهای او در سالهای پس از انقلاب است.
آیتالله احمد جنتی هم اکنون عضو فقها و دبیر شورای نگهبان و امام جمعۀ موقت تهران است و برخی دیگر از مسؤولیتهای فوق را نیز به عهده دارد.
برچسب : آیتالله شیخ احمد جنتی, نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 2110 تاريخ : دوشنبه 20 شهريور 1391 ساعت: 13:43
تصاویر در ادامه ی مطلب...
مهران مدیری در سال 1340 در تهران متولد شد.
وی در خانوادهای هنردوست به دنیا آمد و فعالیتهای هنری خود را از نخستین سالهای نوجوانی شروع کرد و تا قبل از ورود به رشته تئاتر در دانشگاه، در چندین اثر نمایشی به عنوان بازیگر شرکت کرد.
مدیری تا سال 1372 با نمایشهای زیادی چون: شوخی، تلگراف، آرسنال، پانسیون، سیمرغ، هملت، کیسه بوکس و... روی صحنه رفت. همچنین در این دوران به عنوان بازیگر در نمایشهای رادیویی قصههای شب نیز حضور داشت.
مدیری در سالهای آغازین دهه 70، نخستین تجربه حضور خود را در برنامههای مذهبی تلویزیون تجربه کرد تا آنکه وارد وادی طنز نمایشی در تلویزیون شد. در مجموعههای تلویزیونی نوروز72- بازیگرـ و پرواز 57 - بازیگر و کارگردان- در بهار و زمستان 1372، به عنوان یک بازیگر کمدی معرفی شد.
در سال 81، او به همراه پیمان قاسم خانی؛ نویسنده، قومی را خلق کردند به نام «برره». آنها با طرح معضلات فرهنگی ساکنان روستای خیالی برره، رذایل اخلاقی اجتماع و سنتهای غلط مردم آن را به نقد کشیدند.
مهران مدیری در کنار علاقمندیهایش به هنر نمایش و کارگردانی به عالم موسیقی نیز عشق خاصی دارد. او با انتشار نخستین آلبوم موسیقیاش در سال 79، در مقام خواننده با انتخاب ملودیها و تصنیفها ثابت کرد که موسیقی را خوب میشناسد.
برخی از آثار هنری مهران مدیری:
برچسب : مهرات مدیری, نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 1293 تاريخ : دوشنبه 20 شهريور 1391 ساعت: 13:30
تصاویر در ادامه ی مطلب....
علی پروین متولد ۲۵ سپتامبر ۱۹۴۷ در تهران میباشد. علی الهی اولین مربی پروین بود که به خاطر رفاقت با برادر بزرگتر پروین (عباس) خواست که پروین در تیم عارف بازی کند. او آن زمان ۱۵ سال بیشتر نداشت. او مانند هر فوتبالیستی مسیرهای ترقی راطی کرد و از کیان به تیم ملی رسید. در این تیمزیر نظر منصور امیر آصفی کار میکرد که به تیم ملی دعوت شد. در سال ۱۳۴۶زمانی که بازی حساسی با تیم شهربانی داشت، توسط رایکوف به تیم ملی جوانان دعوت شد. آن زمان ناصر حجازی و ناصر عبداللهی هم از همبازیان او بودند.
او سپس از کیان به پیمان رفت، اما پیمان نیز پس از مدتی منحل شد. و سپس به پرسپولیس پیوست او در سال ۱۳۸۵ شمسی از مربیگری تیم پرسپولیس کنارهگیری کرد. او یکی از مشهورترین و محبوبترین، فوتبالیستهای تاریخ فوتبال ایران میباشد.
او در اردیبهشت ۱۳۸۶ با خرید امتیاز تیم اکباتان تهران به مبلغ ۸۰۰ میلیون تومان، رسما مدیریت و اداره این تیم را برعهده گرفت.;که نام آن را به استیل آذین تغییر داد . و بازیکنان صاحب نامی همچون : ابراهیم میرزاپور ، فرزاد مجیدی ، بهروز رهبری فرد ، حامد کاویانپور ، علی انصاریان ، ابراهیم اسدی ، محمد محمدی ، داود فنایی ، پژمان جمشیدی ، محمد پروین ،نیما نکیسا ، ایمان رزاقی راد .و .. . به مربیگری تئودی یونگ سپس بهروز رهبری فرد و فرهاد کاظمی در آن فعالیت میکنند و با پیروزی های پیاپی توانستند به لیگ برتر ۸۸ راه یابند
قهرمان آسیا : ۲بار در سالهای ۱۹۹۰با پرسپولیس و تیم ملی ایران
قهرمان لیگ ایران : ۳ بار در سالهای ۱۳۷۷ و ۱۳۷۸ و ۱۳۸۰ با پرسپولیس
قهرمان جام حذفی ۳ بار در سالهای ۱۳۶۶ و ۱۳۷۰و ۱۳۷۷
جام باشگاهای تهران: ۴بار ۱۳۶۶ و ۱۳۶۷ و ۱۳۶۸ و ۱۳۶۹
علی پروین پر افتخار ترین مربی ایران است و این افتخارات را در عرصهٔ مربیگری کسب کردهاست
نگاه...
برچسب : علی پروین, نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 1569 تاريخ : دوشنبه 20 شهريور 1391 ساعت: 13:27
تصاویر در ادامه ی مطلب...
دیه گو مارادونا- DIEGO MARADONA
ملیت: آرژانتین
متولد: 30 اکتبر1960 در بوئنوس آیرس
پست: هافبک میانی- هافبک چپ
تعداد بازی های ملی: 90 بازی از سال 1977 تا 1994 میلادی
افتخارات ملی: کسب مقام قهرمانی جام جهانی 86 مکزیک و نایب قهرمانی جام جهانی 90 ایتالیا، قهرمانی جوانان جهان 79 به ادامه مطلب بروید
نام دیه گو مارادونا در دنیای فوتبال بیش از آنکه به خاطر نبوغ و خلاقیت و بازی های استثنایی او بیاید، به دلیل جنجال ها و اخباری است که از زمان بازیگری او در ناپل ایتالیا همواره حول و حوش این بازیکن شاخص آرژانتینی بوده است.
دیه گو یکی از بااستعدادترین بازیکنان نسل فوتبال جهان است که در خانواده یی فقیر و پرجمعیت به دنیا آمد. فوتبال را در باشگاه آرجنتینوس جونیورز آغاز کرد و 15ساله بود که به تیم اول باشگاه پیوست. در حالی که تنها 17سال داشت به تیم ملی آرژانتین دعوت شد و در برابر مجارستان یک نیمه بازی کرد.
قدرت بازی سازی، پاس های بلند و کوتاه میلیمتری، قدرت حفظ توپ و هوش سرشار رهبری تیم در میانه میدان، ضربه های ناگهانی و حیاتی، حفظ تعادل و قدرت پا به توپ عالی و بسیاری از خصوصیات دیگر یک فوتبالیست طراز اول در مارادونا جمع شده بود و اگر از نظر شخصیتی در حد مطلوبی بود بی تردید در کنار بزرگان فوتبال دنیا یکی از ده مرد برتر فوتبال جهان نام می گرفت.
پس از آن که «سزار منوتی» مربی بزرگ تیم ملی آرژانتین دیه گو را به دلیل اخلاق و رفتار ناپایدارش و ناپختگی دوران جوانی از تیم ملی کنار گذاشت و نام او را برای جام جهانی 78 در لیست تیم نیاورد، مارادونا جام جهانی جوانان 79 توکیو را میدان تاخت و تاز خود قرار داد و تیم ملی کشورش را به مقام قهرمانی جهان رساند.
وقتی مارادونا در تیم باشگاهی آرجنتینوس جونیورز، در 166 بازی 116 گل به ثمر رساند، باشگاه معروف بوکاجونیورز حاضر شد برای خرید او پول خوبی پرداخت کند. این بار رکورد او بهتر شد و در 28بازی، 40 گل زد و در سال 1981 با بوکاجونیورز قهرمان آرژانتین شد. کم کم نام جوان با استعداد آرژانتینی بر سر زبان ها افتاد و بارسلون با پرداخت بالاترین مبلغ، او را به ایالت کاتالونیا برد. از سال 1982 تا 1984 بارسلون محل بروز استعدادها و بازی های دیه گو بود. هافبک پرتوان آمریکای جنوبی قهرمانی سال 83 اسپانیا را برای بارسلون به ارمغان آورد.
حال تیم ناپل ایتالیا خواهان او بود و مبلغ بسیار بالایی به او پیشنهاد کرد تا در سال 84 به شهر ناپل مهاجرت کند. مارادونا هفت سال در ناپل ماند و در سال 1991که از ایتالیا به آرژانتین برگشت، معروف ترین و محبوب ترین ورزشکار شهر ناپل بود.
او یک تنه ناپل را به دو مقام قهرمانی در سال 1987 و 1990 رساند. پس از بازگشت مارادونا به وطنش، تیم ناپل دیگر نتوانست قامت راست کند و حتی به دسته دوم بازی ها سقوط کرد. در سال 9119 مارادونا به اتهام حمل و مصرف مواد مخدر، از ایتالیا اخراج شد و به کشورش بازگشت و از آن سال به طور مرتب باشگاه خود را عوض کرد. معروف ترین باشگاهی که بعد از جام جهانی 94 در آن توپ زد، بوکاجونیورز بود که در سال های 9619 و 9719 در آن بازی کرد.
مارادونا چندی نیز مربی راسینگ بود که به دلیل عدم موفقیت از کار برکنار شد.
در عرصه بازی های ملی موفقیت مارادونا بسیار چشمگیر بود، بازیکنی با قد کوتاه، اما با استارت های انفجاری؛ در هر لحظه یی که دیه گو اراده می کرد قادر بود خط دفاعی حریف را به هم بریزد و با پاسی ناگهانی مهاجمان تیمش را صاحب موقعیت گل کند.
بازیکن برجسته یی مثل او همواره در زمین بازی، هدف تکل های خشن مدافعان حریف بود. قدرت بدنی مرد کوچک آرژانتینی در سال هایی که هنوز به مواد غیر مجاز روی نیاورده بود غیرقابل تصور می نمود. در ضربه های آزاد یک استاد به تمام معنا بود. ضربات پای چپ او از پشت محوطه جریمه، کمتر خطا می رفت. در جام جهانی اسپانیا و به هنگام دیدار با برزیل به دلیل خطای غیرورزشی از زمین اخراج شد تا باعث حذف آرژانتین شود؛ اما جام جهانی 86 مکزیک میدانی دیگر برای او بود. در آن سال او به قله شهرت و تکامل در عامل بازیگری رسید و در راس یک تیم خوب و آرمانی به رهبری دکتر کارلوس بیلاردو، اجازه نداد جام قهرمانی از قاره آمریکا خارج شود. بازی های اعجاب انگیز مارادونا در مسابقات مقدماتی سبب شد مربیان تیم های حریف همواره چند بازیکن را مامور یارگیری مارادونا کند.
اما یارگیریها و خطاهای متعدد نیز مانع بازی سازی و ارسال پاس های زیبا و به واقع استثنایی او نبود. او در بازی با انگلستان با زیرکی بسیار و با ضربه دست توپ را وارد دروازه حریف کرد تا این گل به عنوان یک گل تاریخی در جام های جهانی ثبت شود. پس از آن با گلی دیگر بلژیک را از رسیدن به دیدار نهایی محروم کرد تا آرژانتین در برابر آلمان برگزارکننده دیدار پایانی جام جهانی مکزیک باشد. درخشش او سبب شد در پایان، بازی سه بر دو به سود آرژانتین خاتمه یابد و برای بار دوم جام جهانی نصیب آرژانتین شود. مارادونا در جام جهانی مکزیک به عنوان بهترین بازیکن شناخته شد. چهار سال بعد در جام جهانی ایتالیا، ستاره اقبال آرژانتین بلند بود که مارادونا یک بازی زیبا و تحسین برانگیز مقابل برزیل انجام داد تا تیم پر مهره رقیب را از دور رقابت ها حذف کند.
دو تیم آلمان و آرژانتین برگزار کننده دیدارنهایی بودند. پس از آنکه تیم آرژانتین به علت اخراج دو بازیکن خود 9 نفره بازی می کرد، ضربه پنالتی «آندریاس بره مه» تیری بر قلب مارادونا بود تا تیم آرژانتین به مقام نایب قهرمانی جهان بسنده کند. سال 1994 و جام جهانی آمریکا پایان کار دیه گو مارادونا در سطح ملی بود. مارادونای 34 ساله به قدر کافی پخته بود که با وجود اضافه وزن، تیمش را رهبری کند؛ اما یک اشتباه اخلاقی و دوپینگ او در جریان بازی ها موجب شد تا او از بازی ها اخراج شود و 15 ماه از بازیهای بین المللی محروم شود. پس از اخراج مارادونا تیم ملی آرژانتین دیگر کمر راست نکرد و خیلی زود از دور رقابت ها حذف شد. مارادونا با این کار غیراخلاقی، مانع از این شد که به عنوان اسطوره یی در جهان فوتبال نامش جاودانه شود و در کنار بزرگانی چون دی استفانو، پله، کرایف، و بکن باوئر قرار گیرد. آخرین دسته گل مارادونا، تیراندازی به سوی خبرنگارانی بود که سعی داشتند در زمان محرومیت او از بازی های بین المللی، از او عکسبرداری کنند. او همچنان قصد داشت در فوتبال حرفه یی به مربیگری بپردازد و حاضر نیست با دنیای توپ گرد وداع کند.
برچسب : دیه گو مارادونا, نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 3376 تاريخ : دوشنبه 20 شهريور 1391 ساعت: 13:35
تصاویر در ادامه ی مطلب...
نام کامل : کریم باقری
برچسب : کریم باقری , نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 2142 تاريخ : دوشنبه 20 شهريور 1391 ساعت: 13:10
بیوگرافی و تصاویر کامل در ادامه ی مطلب...
حجازی در سال 57 و در سن 29 سالگی از فوتبال خداحافظی کرد وبالاخره در تاریخ2/3/1390چشم از جهان فروبست
نگاه...برچسب : ناصر حجازی, نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 1134 تاريخ : دوشنبه 20 شهريور 1391 ساعت: 13:03
به ادامه ی مطلب مراجعه کنید...
نگاه...برچسب : بیوگرافی یوسف تیموری, نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 1716 تاريخ : دوشنبه 20 شهريور 1391 ساعت: 2:26
نام:Kenan İmirzalıoğlu متولد:1974 آنکارا سن:37 قد:193 1997 به عنوان Best Model of Turkey شناخته شده ود سال 1998 به عنوان Best Model of The World انتخاب شده و اولین مرد ترک شده که به این مقام میرسه . و تحصیلات خود را در رشته ریاضی در دانشگاه Yıldız Teknik Üniversitesi گذرانده. و اولین سریالی که بازی کرده در سال 1998 Deli Yürek بوده. و فیلمی هم که میخواد بعد از ایزل بازی کنه Ingiliz Kemal هست که هنوز شروع نشده.
برچسب : نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 1677 تاريخ : يکشنبه 19 شهريور 1391 ساعت: 20:10
بیوگرافی الکساندارا (Meryem Uzerli) :
نام اصلی الکساندرا ، مریم سارا اوزرلی (Meryem Uzerli) می باشد.
او در تاریخ ۱۲ اوت سال ۱۹۸۳ میلادی (جمعه ۲۱ مرداد سال ۱۳۶۲ شمسی) در کشور ترکیه متولد شد.
مریم اوزرلی از پدری ترک و مادری آلمانی زاده شد. او دو برادر و یک خواهر بزرگتر از خود دارد.
او هم اکنون ساکن شهر کاسل در کشور آلمان است.
Meryem Uzerli دارای قد ۱۷۲ سانتی متر می باشد و هنر پیشگی را از سال ۲۰۰۲ آغاز نموده است.
او تاکنون در فیلم ها وسریال های متعددی به ایفای نقش پرداخته ، برخی از این فیلم ها و سریال ها عبارتند از:
خط (سال ۲۰۰۹ در نقش آنا)
ستارهها بر روی یخ (سال ۲۰۰۹ در نقش دانشجو)
سفر بیبازگشت (سال ۲۰۱۰ در نقش مهماندار هواپیما)
سریال حریم سلطان (سال ۲۰۱۱ در نقش الکساندرا)
تصاویر در ادامه ی مطلب...
نگاه...برچسب : الکساندرا, مریم سارا اوزرلی (Meryem Uzerli), نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 4467 تاريخ : يکشنبه 19 شهريور 1391 ساعت: 19:57
وحیدتالبلو /بهترین دربازبان تیم استقلال بود که توانست در پنالتی کسی شود وحالا در تیم ملی توانست 2توپ تیم کره جنوبی را مهار کند او هم در تیم استقلال وهم در تیم ملی مربیی بنام امیرقلعه نوی داشته باشد واو هیچ وقت این مربی را ترک نکرد.
برچسب : وحیدتالبلو, نویسنده : مجتبی p32mojtaba1377 بازدید : 987 تاريخ : يکشنبه 19 شهريور 1391 ساعت: 19:43